You will come... it's gonna be okay

Wednesday, March 28, 2012 | |









Download
128kbps | 4.17MB | Lyric Embedded | Album: Beasts of Seasons [2009] | pass: 1234



-----------------
Photo: "Forest Edge" (Hokuto, Hokkaido, Japan, 2004) by Michael Kenna via Here.
Poem: "From March 1979" by Tomas Tranströmer, translated into Farsi, scanned from همشهری داستان magazine.

10 comments:

Mute Vision said...

هیچ می دونستی اینجا به خیال انگیزی عشقی شده که آدمها در رویا پیداش می کنند و در واقعیت دنبالش می گردند ؟

خیلی بلاگت خاصه...

Anonymous said...

من یک آدم عصبانی عصبیم که همیشه یادم میره کجای بلاگت کامنت بذارم بعد شاکی میشم میرم...
این کامنتو دو سال پیش در چنین روزی واسم گذاشته بودی رفیق
:)

آلمانی از نظر من زبون خیلی چرندیه، یکی از دلایل فراری بودن من از اتریش رفتن همینه.
آره فستیوال بود، جیمز و آلیس این چینز و اینا بودن گویا.
جیمز که از وقتی از بازپروری اومده بیرون دیگه مث شیر بی یال و کوپاله ولی اگه غرشات باهاش برابری میکنه نگران کار برقی نباش همیشه واست جا به عنوان وکال اینجا هست. میریم ارمنستان فستیوال شرکت میکنیم مث این بروبچ 5grs که وکالشون دختره.

Anonymous said...

اومد؟

月光 said...

@ Mute Vision

لطف داری :]



@ mUg

آره اومد رفیق :]

لیلا said...

خدا میدونه چقدر دلم برات تنگ شده. میدونی، من تو زندگیم خیلی چیزا رو نداشتم. ولی خب احساسی نسبت بهشون ندارم،چون هیچ وقت نداشتمشون. منتها تو رو داشتم. ولی بجاش الان حفره دارم. با هیچی هم پر نشده،نمیشه.

لیلا said...

چه جالب!اینجا مثل بلاگ اسکای میمونه. و برای نمایش کامنت توی بلاگ نیاز به تایید صاحب وبلاگ داره. این یعنی ممکنه من قبلا هم اینجا کامنت گذاشته باشم، اما تو تاییدش نکرده باشی. چه جالب. من به هر حال چیزی یادم نمیاد!

月光 said...

@لیلا
کامنت تأیید نشده یا پاک شده ای وجود نداره لیلا، هرچند تأیید این سختم بود و کلنجار داشتم با خودم مدتی

پر نشده قبول اما پر نمیشه... نمیشه؟ اینهمه سال برای زندگی در پیش رو، اونهمه آدم اون بیرون... نمیشه یعنی؟
منِ تغییر کرده ی بعد از این مدت رو هم اگه داشته باشی الان تضمینی نیست که چیزی باشه که داشتی زمانی.. چیزی که شکل اون حفره باشه و بتونه بشینه جاش...

لیلا said...

تضمین؟! چه کلمه جفنگی! اما راست میگی، اون همه آدم بیرون! اون همه آدم! کم نیستنا، حدود هفت میلیارد آدم، هیچکدوم تو نمیشن! و حتی اگه خودتم اون تو نباشی، خیلی بد میشه برای حفره ی من. اما من حفره مو دارم. زیر بغلم گرفتم همه جا با خودم میبرمش! نه اینکه فکر کنی نمیشه با گچ حفره ها رو پر کرد. میشه، دیدم که میگم. منتها بعضی حفره برای آدمها خیلی ارزشمندن، حتی وقتی هیچی پرش نکنن.حتی وقتی خودت هم نخوای پرش کنی. من هیچ وقت درست نفهمیدم تو چت شد یهو! تو چت شد یهو؟من فقط یه گوشه افتاده بودم. گوشه ها اذیت ندارن. پس چرا کندیش انداختیش دور؟!جواب سوالامو نمیخوام. من خیلی وقته کشیدم بیرون. منتها فقط به حفره ام احترام بذار. بهش نگو با یکی پرش کن حالا! نگو با یکی!! با هر کی!!!

月光 said...

@ لیلا
اگر روز قبل بود میگفتم احترامی ندارم برای حفره ات و حتی یه نفر تو یه مرکز مشاوره هم میتونه جای منو پر کنه
اما فکر کردن به مادرم و اینکه نبودش چجوری خواهد بود برام و اینکه هیچکس جای خالیشو پر نمی کنه دیدم رو عوض کرد...
الان حفره ای که ازش حرف میزنی رو بهتر میفهمم شاید و احترامی که میخوای بهش بذارم رو داری.
در مورد اذیت نداشتن مخالفم باهات اما مایه ی آسایشمه که میگی جواب نمیخوای و اینکه نیازی به مرور ناراحتی ها نیست.
الان که گرد و خاک ها تا حدی نشسته میتونم سعی کنم که دوستت باشم دوباره اما آدمِ قبل نیستم احتمالا...

لیلا said...

الان چه بگویم خوب است؟! چه بگویم که آسمان آبی شود و آفتاب بزند بالاخره؟ بلد نیستم شروع کنم!! صادقانه اش:) یک هفته است هی فکرش را میکنم که چه بگویم اوضاع درست شود. خودت بیا درستش کن، نمی شود؟
ولی من تقریبا همان آدم قبلی هستم، کمی بی حوصله تر. کمی رک تر. کمی بی احساس تر. کمی صبورتر. کمی شل بگیر تر!! جدیش! چکار کنم خب؟! واقعیتش همین است! نوبت توست! تعریف کن تغییراتت را!(فقط امیدوارم خیلی هم تغییر نکرده باشی!!)