در آغاز...
تنها ای،
پیرامون ِ آدم هایی که نمی شناسیشان
صدایشان میزنی
دستی دراز می کنی
بعد اما...
تنهاتری،
پیرامون ِ آدم هایی که می شناسیشان این بار...
که می دانی کنارشان جایی برایت نیست
گویی تنهایی طنابیست پیچیده دور گردنت
که هر چه بیشتر تقلا کنی برای باز کردنش
تنگ تر می شود
25/3/1390
3:30 am
6 comments:
آره پسر خودشه...درد انسان زیستن از همین میاد، خوب گفتی.
قبلا هم وبلاگتو دیده بودم و آهنگاتو دوس داشتم
ولی الان به یه دلیل اومدم،اینکه تو کامنتت تو یه وبلاگ یه شعر از چارلز بوکفسکی نوشتی.
تازگی دارم یه کتابشو میخونم و قبلا هم هیچی ازش نشنیده بودم.یجورایی ذهنمو مشغول کرده بود.
بعد که اون شعر رو دیدم برام جالب بود،شاید بی اهمیت باشه ولی این اتفاق ها به نظرم جالبن.لاقل برای من.همین
اوممممم... خب من اینجا رو دوست داشتم. وهم و درد جاری تو این وب برام جالب بود و نوشته هاتو دوست داشتم. نمی دونم چرا دلم خواست یه چیزی برات بنویسم. نمی خوام چرت و پرت بگم یا حرفای تکراری رو تکرار کنم ولی بذار سعی مو بکنم. ببین در یک نگاه کلی یه واقعیت بیشتر وجود نداره اونم انتخاب بین بودن و نبودنه. اگه هستیم یعنی انتخاب کردیم که باشیم. وقتی هستیم یعنی چیزی هنوز وجود داره که نگه مون داشته. این چیز واسه هرکس فرق می کنه ولی به هر حال وجود داره. منظورم یه جور دلیل بودنه. خیلی وقت ها تو زندگیمون تو رنج زندگی می کنیم. درد می کشیم گاهی بدون اینکه خودمون بدونیم چرا. من فکر می کنم این یه چیزیه که از لحظه ی تولد باهامونه. انگار بعضی از آدما اومدن تو این دنیا که رنج بکشن. فقط تنها چیزی که مهمه کنار اومدن با این شرایطه تا وقتی که هنوز دلیلی واسه زنده بودن داریم. البته اون جوری که از آرامش نوشته هات برمیاد ( تا اونجایی که خوندم) معلومه که خودت و احساست رو می شناسی. معلومه می دونی چجوری با خودت کنار بیای. نمی دونم شاید نوشتن توی این فضای مجازی هم یه جورش باشه. خودت می دونی این درد کشیدن ها توی وجود خیلی از هنرمندای بزرگ تاریخ شعله کشیده و هیج وقتم خاموش نشده. امیدوارم تو هم یکی از اونا باشی. می دونم اونقدر باهوش هستی که کامنت من برات جز یه سری حرف های تکراری چیز تازه ای نداشته باشه. ممنون که حوصله کردی.
راستی اگه یه وقت دفترتو تو خیابون پیدا کردم قول میدم بازش نکرده بهت پس بدم. این فقط یه داستان بود:)
کجایی تو؟
من که مردم از نگرانی...
@ Mute Vision
آره سامان جان... درد انسان زیستن
پ.ن: بازنشست کردی خودتو؟
@ crystal
آره، یادمه کامنتم
نه، بی اهمیت نیست
ممنون
@ روشا
منم ممنون که کامنت گذاشتی
@ مژگان
اینجا
معذرت
Post a Comment